تنها مشکل مرگ این است که وقتی از راه میرسد، متوجه میشوید دقیقاً همان لحظهای بوده که بیش از همیشه میل به زندگی داشتهاید.
دختر جوانی که به ظاهر همهچیز دارد، در کمال خونسردی تصمیم میگیرد به زندگی خود پایان دهد، اما بیداری او در یک آسایشگاه روانی، آغاز مسیری غیرمنتظره میشود. او که با فرصتی کوتاه برای زنده ماندن روبروست، میان دیوارهایی که جامعه آنها را مرز جنون مینامد، تازه با مفهوم واقعی آزادی و لذت آشنا میشود. روایت این جستجو برای معنا، چنان پرکشش و تکاندهنده است که شما را پابهپای قهرمان داستان در تعلیقی میان بودن و نبودن نگه میدارد.
این اثر درخشان برای هر کسی که میان روزمرگیها گم شده و به دنبال بهانهای برای دوباره ایستادن میگردد، یک ضرورت است. نویسنده با نگاهی عمیق به لایههای پنهان روان، نشان میدهد که گاهی دیوانگی، صادقانهترین روش برای حفظ اصالت در دنیایی یکنواخت به شمار میرود. کتاب با زبانی صریح و بدون تکلف، مرزهای میان هنجار و ناهنجاری را جابهجا میکند و به مخاطب یادآور میشود که هر لحظه از عمر، فرصتی است که نباید به سادگی از دست برود.

نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.