**”من نه به تو، بلکه به رنجت باور دارم. رنج همواره مایه تفکر بوده است.”**
«جنایت و مکافات» شاهکار بیهمتای فیودور داستایِفسکی، کاوشی بیرحم و عمیق در ژرفای تاریک روان آدمی است. راسکولنیکف، دانشجوی فقیر و منزوی سن پترزبورگ، در تب ایدهای خطرناک میسوزد: آیا «انسانهای فوقبشر» برای پیشبرد اهداف والاتر، حق دارند از «کنندگان فایده» عادی گذر کرده و حتی مرتکب جنایت شوند؟ او برای آزمودن این نظریه، قتل رباخوار شروری را طرح میریزد، اما این جنایت، نه نجاتبخش که آغاز سقوط او به ورطهای از عذاب وجدان، پارانویا و انزواست. داستایِفسکی با تکنیک جریان سیال ذهن، خواننده را مستقیماً به کوچهپسکوچههای تاریک ذهن قهرمانش میبرد، جایی که هر صدا، هر نگاه، تبدیل به شاهد کیفرخواستی درونی میشود.
این رمان، فراتر از یک داستان پلیسی، یک **محاکمه فلسفی و روانکاوانه** است. بازپرس زیرک، پورفیری، و سونیا، زن مقدسی که برای نان خانواده تنفروشی میکند، دو قطب مخالف این نبرد درونی هستند: عقل در برابر ایمان، غرور در برابر فروتنی. داستایِفسکی که خود روزی محکوم به اعدام و در آخرین لحظات عفو شده بود، با چنان مهارتی عذاب روانی را به تصویر میکشد که خواننده خود را در کشمکش میان ترحم و انزجار، درک و محکومیت مییابد. آیا رستگاری، حتی برای یک قاتل، ممکن است؟ این کتاب که یکی از **بنیادیترین آثار ادبیات جهان** محسوب میشود، شما را تا آخرین صفحه با این پرسشهای هولناک و هیجانانگیز تنها خواهد گذاشت. اگر جرئت مواجهه با تاریکیهای روح انسان را دارید، این سفر هیچگاه از خاطرتان نخواهد رفت.

نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.